<

Sunday, March 02, 2008

!کجاست؟

کجاست آنکه بیاید
بگوید ول کن
چسبیدی به چی
تا کی این‌همه فکر
که سردرد بگیری
دنیا همان باشد که هست
همه همان که بودند
همان‌ها که نفهمیدند
حالا تو خودت را جر بده
که چی

کجاست آنکه بیاید
بگوید ول کن بابا
عدالت، همه کشک است
و اینکه تو را بفهمند در خواب است
این‌قدر در کله‌ات ور نرو با این لشکر حماقت
دادوفریادهای خیالی به گوش باد هم نمی‌رسد
چه برسد به گوش آنکه ای کاش سر به تنش نباشد

کجاست آنکه بیاید
با مته در مخم فرو کند
گوووووووووووووووووور بابای هرچه هست و نیست
ول کن تا هستی
که تا قسمت بشود نباشی
کلی راه است
گه نزن به آش نطلبیده‌ی خاله

کجاست آنکه بیاید
جای من در کله‌ام
که من بروم بخوابم
این‌قدر هی مجبور نباشم که باشم
که لجن هم بزنم و شما شنا کنید
شلپ شلپ

کجاست آنکه بیاید
این صدا را ببرد
بگوید خفه
بعد من یک نفس راحت بکشم
بگویم آخیییییییییییییش
و چراغ‌ها خاموش شود و پرده و تمام

6 Comments:

At 6:48 PM, March 09, 2008, Blogger Mojgan said...

derakhsheshe jaragheye imaan dar ghalbe shomaa va peyvastane shomaa be kheile montazeraane aaghaa emaame zamaan raa tabrik gofte, 1shanbe shab dar jamkaraan dar entezaare hozoore sabze shomaa be entezaar neshaste im ...

 
At 1:12 PM, April 05, 2008, Anonymous Anonymous said...

سلام به نظر من كمي بايد كوتاه تر مي شد تا تاثيرگذار تر باشد

 
At 2:19 PM, May 03, 2008, Anonymous Anonymous said...

سلام
تا 5 دقيقه پيش اينجا بود ، من داشتم ترتيبشو ميدادم ، يه دفعه قاطي كرد گفت " اين مينا دهن منو سرويس كرد برم تا پيدام نكرده" بعد هم فلنگ رو بست.
منم همينجوري موندم تو كف كه كجاست آنكه داشتم ترتيبشو ميدادم

خلاصه پيداش كردي بفرستش

 
At 2:38 PM, May 03, 2008, Anonymous Anonymous said...

من همون مرموز الهويت تعليق گون بودم
بايد 1 اسمي واسه خودم بذارم
تو آني؟!

 
At 11:52 AM, June 22, 2008, Anonymous Anonymous said...

خوب بود
نه خداييش خوب بود
مينا جون يه كم .... يه چيزي ميشي....
از من گفتن

 
At 4:27 PM, September 13, 2008, Anonymous Anonymous said...

سلام. پادنوش به روز شد.

چه رمان هایی نوشته شده اند که وقایع در آنها بر طبق توالی زمان نبوده که می توان بسیار مثال زد.

«در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست تا «بوف کور» صادق هدایت و جغرافیا نیز کاربرد خودش را از دست بدهد مانند رمان «کوری» اثر ژوزه ساراماگو. به هرحال همه
پدیده ها در حال تغییر و تحول اند و رمان نیز از این تغییرات و تحولات مصون نمانده است.گریز از سنت به سوی مدرن و سپس پست مدرن پنجره های جدید به روی داستان نویسی و قالب های داستانی به روی مخاطب باز می کنند.« در ادبیات مدرن دگرگونی در کارکرد ژانر ادبیات شگرف همپای دگرگونی در شکل و ساختار آن رخ می دهد. »(تزوتان تودورف)

 

Post a Comment

<< Home