<

Friday, December 05, 2008

روزهایی که بر صندلی کنار پنجره گریستم

روزهایی که بر صندلی کنار پنجره گریستم
روزهای آفتاب
روزهای ابر
روزهای مینا تو می توانی
روزهای جنگ
روزهای همسایه ها پشت پنجره
روزهای نفرین بر هر که که هست
روزهای عکس بابا پشت شیشه مصمم
روزهای چیست فلسفه خلقت
روزهای طولانی، روزهای کوتاه
روزهای ساعت شد دوازده، شد یک، کی نهار می خوریم پس
روزهای عمرم
گذشت
کند، کند، عین لاک پشت
عین خرگوش
به آنی جست زد، گذشت
و اکنون
روزهای دیگری در پیش است

1 Comments:

At 11:14 AM, December 06, 2008, Anonymous Anonymous said...

sobhe AAAAli be kheir.
bad az mah ha o sal ha belakhare in google reader ma ro monavar kardi...



roooz ha kareshoon hamine kare ma ham fek konam ine ke har joori mishe hal konim va lezat babarim.

sorry for finglish.

 

Post a Comment

<< Home