<

Sunday, January 30, 2005

وقتی یه سیگارو روشن کردی ، باید تا تهش بری
نمیتونی به سیگاره بگی
یه دقه واسا ! می خوام فکر کنم
یه دقه صبر کن ! می خوام دودتو خوب مزه مزه کنم
می خوام تو دستام نگات کنم
خوشگلم؟ خوشگلی
؟!
یه دقه صبر کن
.
.
.
مرتیکه ! فقط یه دقه
.
.
.
گوش نمی کنه ! همینجوری میدواِ
تموم میشه
.
.
.
احمق ! اصلاً نمی فهمه
هی میدواِ ، توام دنبالش
مسخره اس
هیچ کاریش نمی شه کرد
مثل دوستای لوس غر غرو
از اونا که هی قهر می کنن
بی شرفا
!
از اونا که نمیشه ولشون کرد
از اونا که نمی شه بهشون گفت : به تخمم
بی ادب شدم تازگیا
بی ادب و سیگاری
سیگاری بهتر از مشروبه
خیلی بهتر
اگه بگیره
حال میده
اگه بگیره
.
.
.
احمق ! فکر میکنه نمی تونم خاموشش کنم
ولی من خاموشش می کنم
تا بره بمیره
بی شعور
من خاموشش می کنم
بعد ، یکی دیگه رو روشن می کنم
بل که این یکی با شعورتر باشه

Friday, January 14, 2005

ها ! ها ! ها ! ها ! ها
چه روز خوبی بود امروز
دوستان عزیزم مرا از خانه بیرون انداختند
تا حالی به حولی کنند در غیاب من
ها ! ها ! ها ! ها ! ها
چه روز خوبی بود امروز
سنگ تیپا خورده ی مهجور
تا تو باشی که یالقوز نچرخی
ها ! ها ! ها ! ها ! ها
چه روز خوبی بود امروز
برای دوستانم تا تخت خواب را به گه بکشند
بی سر خر
و من اتو کشیده تر از هر روز
در رنو لکنته ام
به سوی خانه راندم
ها ! ها ! ها ! ها ! ها
چه روز خوبی بود امروز
برای دو در کردن هر چه کلاس
و تلپ شدن در خانه ی مانی
مانی ! مانی
مانی ؟! ها ! ها ! ها !ها ! ها
چه روز خوبی بود امروز
برای مادر مانی
سیگارهای مجانی
و یک دختر لوس ذوق مرگ
که توانست هبه کند به او
اضاف های کلکسیون سکه اش را
ها ! ها ! ها ! ها ! ها
چه روز خوبی بود امروز برای خود مانی
از بس که حالش به هم می خورد
از ریخت هر چه آدم
از بس که نداشت نای نه گفتن
فلذا به طرفة العینی ما را دید
تلپ در چهار کنج خانه اش
ها ! ها ! ها ! ها ! ها
چه روز خوبی بود امروز
برای عزیز دلم : میم
آقا اجازه ی بار عام داده بود
چه خوب ! چه خوب ! چه خوب
پس برویم تا یخ نکرده
ها ! ها ! ها ! ها ! ها
چه روز خوبی بود دیروز
برای زار زدن پشت فرمان چراغ قرمز و شعر گفتن
چه روز خوبی بود برای خیالات ناب و فحش خواهر و مادر
چه روز خوبی بود
چه روز خوبی بود
حیف
حیف که امروز شستم خبر دار شد که دیروز
هیچ تخت خوابی کشیده به گه
و هیچ بنی بشری از رفتن من خوشحال
نشد
ها ! ها ! ها ! ها ! ها
چه روز خوبی بود دیروز
و امروز
پوف ! که چه کند میگذرد
در این بطالت نارنجی